علی بن فضل الله شوشتری

عنایت و کرامت پیامبر هنگام جان دادن

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۹:۳۰ ب.ظ

صاحب کتاب آثار صلوات چنین نگاشته است که: شبلی، با تعدادی از مریدان، به‌قصد حج روانه­­ بادیه شدند. در بین راه، یکی از مریدان را اجل موعود رسید. شبلی که متحیر از چنین اتفاقی بود، با حالت تحیر به چهره مریدش نگاه می­ کرد. و در فکر فرو رفته بود که به ناگاه دید تمام بدن مریدش در یک‌چشم بر هم زدن، سیاه و تیره گشت، و هنوز ساعتی از این واقعه نگذشته بود که مشاهده کرد آن سیاهی به سفیدی مبدل شد.

شبلی از آن حال که تعجب نموده بود. تمام‌روز در فکر و اندیشه بود. تا آنکه شب در عالم خواب و رؤیا مریدش را دید، که حلّه ­ای از حلّه‌های بهشت پوشیده و تاجی مزیّن به جواهر بر سر نهاده و انگشتری نورانی در انگشت کرده، که بر نگین آن نوشته است. «هذا جَزاءُ مَن صَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ»

شبلی از او پرسید: علت آنکه در هنگام جان دادن بدنت به‌یک‌باره سیاه و تیره گردید و پس از اندکی کاملاً سفید گشت چه بود؟

آن مرید جواب داد: علت آنکه در هنگام جان دادن بدنم سیاه و تیره گردید معاصی و گناهانی بود که انجام داده بودم. ولی هنوز جانم کاملاً از بدنم بیرون نرفته بود که به ناگاه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که تشریف آوردند. دیدم که یک‌کاسه آب‌دست مبارکش است. آن آب را بر روی بدن من ریخت و با دست مبارکش سیاهی معاصی و گناهان را از من شست، و خلعت کرامت و خاتم و انگشتری سعادت را به من بخشید.

من عرض کردم: یا رسول الله! من به خاطر چه عملی مستحق این کرامت شدم؟

فرمود: چون تو در دنیا عادت داشتی که پیوسته بر من صلوات می­ فرستادی؛ من هم به خاطر آن، عنایتم را از تو دریغ نداشتم.

شبلی از خواب بیدار شد. گفت: بر من روشن گردید که با صلوات بر محمد و آل محمد ظلمت گناه از بین می­رود.[1]



[1]. عزیزی، آثارصلوات،ص129 و 130 ؛ البته با اندکی تصرف در عبارت والّا مضمون کاملاً محفوظ است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی